می نویسم که یادم بمونه ... .

رسم عاشقی در این است که عاشق به تمام مظاهر معشوق دل ببندد و او را در هر لباسی که میبیند تقدیس کند .

می نویسم که یادم بمونه ... .

رسم عاشقی در این است که عاشق به تمام مظاهر معشوق دل ببندد و او را در هر لباسی که میبیند تقدیس کند .

ما آمدیم ...

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا

 

 ...دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد
نتیجه اخلاقی : یکی از خواسته هاتون از خدا همیشه این باشه که ایکاش سایه ی فقر و نداری تو زندگی هیچ بنی بشری نباشه. 

 

 

 

به حول و قوه الهی و با مدد و همکاری دختر جان شبها زود میخوابم  به خاطر همین این مدت اصلا نیومدم این طرفها .  

 

دارم میرم و دانشگاه برای کسب علم و دانش و موفقیت روز افزون و این صوبتا . 

 

 

به شدت (روی د یه تشدید گنده بذارید ) مشغول خوندن '' بر باد رفته ''  هستم ! اینهم یکی از دلائلیه که کمتر میام اینجا .به اونهائی که این کتاب نخوندن پیشنهاد میکنم که حتما بخونن . خیلی قشنگه . قشنگیش بیشتر به خاطر اینه که انگاری خودت تو اون شرایطی ..مثلا میدونید من الان تو چه شرایطی هستم ؟ دارم میرم از رت باتلر پول بگیرم که بتونم مالیات سنگین تارا رو بدم که کسی از چنگم درش نیاره.

نظرات 11 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 04:04 ب.ظ


سلام سوده جون
من این کتابو وقتی مجرد بودم خوندم تو 23 سالگی ! اونقد برام جذاب بود که شب که می خوابیدم بقیه شو خواب میدیدم . بی شک بهترین کتابیه که تا حالا خوندم . منم نقش اسکارلت رو داشتم !

یک جهان سومی چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.gerdane.blogsky.com/

سلام. اسم قشنگ رو روی داستانت نمیشه گذاشت. "خیلی قشنگ" بیشتر برازندشه. فوق العاده بود.
مرسی سر زدی. همچنان آپم مثل همیشه

آزاده پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 09:33 ق.ظ


خداییش ما آدما فوق دکترای زود قضاوت کردنیم
سلام عزیزم.. من خوبم.. تو خوبی؟ خدا قوت
من چند روز پیش نشستم برباد رفته رو دیدم.. الان که گفتی قشنگ تو ذهنم اومد کدوم صحنه رو میگی
خوش باشی عزیزم

فرشته جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 01:35 ق.ظ http://manegomshode.persianblog.ir/

سر کار خانم اسکارلت عزیز بعد از اینکه برباد رفته را تمام کردی برو کتاب اسکارلت را بخر که ادامه بر باد رفته است میگن جالب است من نخوندم ولی فیلم بر باد رفته را فکر کنم در دوران نوجوانی و جوانی حدود سی چهل باری دیدم الان میتونم برات بگم تو این صحنه ای که الان هستی لباس سبز پفی پوشیدی و مدل لباس را هم اگر بخواهی میتونم برات شرح بدم. بی زحمت اینجا را هم زود زود آپ کنین.

وروجک جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 07:51 ب.ظ

خیلی داستان قشنگی بود منم بر باد رفته رو خوندم کتابش از فیلمش قشنگ تر قشنگ تر از اون تاحالا رمانی نخوندم

پادرا جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 10:42 ب.ظ http://padra.blogsky.com

فقر فکری خیلی ناجور تر از فقر مادیه ... معلم داستان شما حالش خیلی بد بوده وگرنه بجای گریه به سارا خانوم کمک میداد و باعث خوشحالیش میشد .... من دلم بیشتر برای ایشون سوخت تا سارا

پاینده باشید و همچنان مهربان

مامان و بهار شنبه 8 اسفند 1388 ساعت 11:05 ق.ظ http://http://www.bahardokhmali.blogfa.com/

سلام عزیزم
وایییییییی خیلی وقته رمان نخوندم میفهمه چه حالی داری وقتی رمان میخونم واقعا میرم تو حال و هوای دیگه لدت ببر عزیزم

آزاده یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام سوده جون کجاهایی؟ خوش میگذره ها آپ نمی کنی

به زودی میام ....قول میدم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 اسفند 1388 ساعت 01:24 ب.ظ http://gerdane.blogsky.com

salam sude khanom. man jahan sevomiam ye sar be comment'am bezan . man alan bimarestanam. comment baram bezarid man inja net daram ;)

ok,,,ok,,,,amal kardi ?????khoob hasti

انی شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://http://anita77.blogfa.com/

مرسی سوده جون با تبادل لینک موافقی من رو با نام پاتوق زنان لینک کن بعد به من خبر بده

افروزه شنبه 21 فروردین 1389 ساعت 05:11 ب.ظ

دلم کباب شد واسه دختر کوچولو .
ولی همیشه فقر بوده و خواهد بود .
چون ما انسانها خودخواهیم .


در مورد رمان هم باورت میشه سوده من در دوران دبیرستان کلی رمان خونده بودم مثل همین برباد رفته ، وداع با اسلحه ، ربه کا ، آناکارنینا ، سه تفنگدار ، ...
و کلی رمان ایرانی دیگه که هیچکدوم یادم نمونده ...
وقتی میگم یادم نمونده یعنی اصلا نمیدونم موضوعشون در مورد چه کسانی بود .

خدا همه رو شفا بده ....... یه دعایی هم واسه من بکنید .

اخیرا تو نت یه رمان ایرانی خوندم که خیلی خوشم اومد . من هم خودمو گذاشتم جای قهرمان داستان . اولش به نظرم کسل کننده بود ولی واقعا لذت بردم ازش ، اینم لینکش :
http://forum.mihandownload.com/45508-a.html
اگه خواستی و فرصت کردی بخون .

مرسی عزیزم.
اگه وقت کردم حتما میخونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد