دیشب ساعت ۳:۳۰ تا ۴ , حس مرگ بهم دست داده بود !
حسی که میگفت احتمالا تا 2 ساعت دیگه خواهم مرد و انقدر این حس بهم نزدیک بود که واقعا حالم بد شد ! تپش قلب .. بند اومدن زبان .. منگ شدن .. سنگینی سر ..
خدا خیرش بده , همسر جان انقدر نصفه شبی حرفهای چرت و پرت گفت که من بخندم و حواسم پرت بشه تا شاید حس مرگ گورشو گم کنه و بره !
موفق هم شد و بالاخره تقریبا آروم شدم و خوابم برد.
صبح بلند شدم و دیدم که زنده ام !!!!!
گفتم خدایا شکرت که من نمردم چون من خیلی از مردن میترسم.
امیدوارم همیشه احساس زندگی و شادی کنی .... مرگ آدمهای خوب خیلی رقت انگیزه
ولی از مرگ نترس چون اگه عشق اولین استاد زندگی باشه مرگ دومیشه
به یاد اساتید خوب زندگی باید خوب زیست و عاشق بود
اخه چه جوری مرگ خود آدم استاد آدم میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
نمیتونم نترسم .... چون ترسیه که تو ذاتمه.
با سلام خدمت شما دوست و همکار گرامی از شما تقاضا دارم از وب بنده دیدن کرده و نقص های آن را بگویید و در صورت تمایل با هم تبادل لینک داشته باشیم
با تشکر مدیریت سایت تخصصی کشتی کج
www.lief1.blogfa.com
کشتی کج !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من ایرادهاشو بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید !!!!!!!!!!!!!!!!
نههههههههه !!!!!!!!!
خدا نکنه. دور از جون...
حالا کو تا جوجو بزرگ شه. شو کنه. بچه دار شه. بچهَ ش بزرگ شه. بچهَ ش شو کنه. نوه دار شی. نوهَ ت بزرگ شه. نوهَ ت شو کنه. نوهَ ت بچه دار شه. بچه نوهَ ت بزرگ شه. بچه نوهَ ت شو کنه. باز بچه دار شه و.................
فکر کنم که اگه خیلی هنر کنم و خوب بخورم و ورزش کنم و سالم بمونم و خدا کمکم کنه و تصادف نکنم و سکته نکنم و مریضی نداشته باشم و اعصاب راحت داشته باشم . ..بتونم تا مرحله بچه جوجو بزرگ بشه بمونم ..... مگه نه ؟
نه..... !!!!
تا آخرِ آخرش میمونی. تازه من دیگه حوصله نداشتم که با"و....." نشون دادم وگرنه بعد هم داره.!
حالا شما دعا بفرمائید شاید مستجاب شد !
سوده جون چراخواهر؟
از این حرفهانزن...... هنوزخیلی جوونی
دخمل گل و با احساست رو از طرف من ببوس.
حسه دیگه مریم جون .....میاد و میره !!!!
قربونت
وا . حالا تو این هیر و ویری چه وقت مردن است خواهر؟
همچین هم هیر و ویر نبود .... اگه میمردم هیر و ویر میشد !!!
فعلا که به خیر گذشت.