باورتون نمیشه دیروز تو مترو چی دیدم ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
ساعت ۸ شب بود و واگن خانمها خیلی خلوت بود ولی قسمت آقایون پر بود.... به صدای یه زنی که ناله میکرد و میگفت که بچه مریض داره و فلجه و اینا رومو برگردوندم .........وای خدای من .... زنه یه دختر هیکلی ( ۱۰ برابر من بود ... از بس چاق بود ) گذاشته بود رو ویلچر و آوردش تو قطار و گدائی میکرد .... جالب اینجاست از قسمت خانمها مستقیم رفت تو قسمت آقایون ... بیچاره مردا جا نداشتن واستن حالا باید برای یه ویلچر هم جا باز میکردن .
میدونی از چی ترسیدم ؟ اینکه دختره رو ویلچر از روسریش گرفته تا دامنش همه سبز بود ( از این پارچه سبزا که متبرکش میکنن و یه کوچولو میبندن به دست ) .. فکر کن .. به خدا اولش که ببینی خیلی میترسی ........ یه لحظه فکر کردم یه امامزاده ای -چیزی وسط قطار ظهور کرد ---------------
با این حرفها امشب سوسک میشم.!!!!
منم رفتم به چند نفر که تو مترو کار میکنن گزارش دادم و اعتراض کردم ( شغل جدیدم به عنوان مخبر)..
آخه بازار بزرگ یه شعبه جدید داره و اونهم تو مترو ... حالا زیاد ایراد نداره ... اونا کار میکنن ولی برای گدائی ! خیلی زور داره والله . باز هم تو مترو گدائی دیدم ولی این مدلی نوبرش بود.
همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها



































ســــخن مانند دامن دخــتران است , هر چه کوتاه تر باشد به هدف نزدیک تر است (امیر جوان)
چه دعایی کنمت بهتر از آن ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد
وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک
تبرکش نکردی؟؟؟؟؟؟
با گداها کاری ندارم ولی دست فورش ها!!!! هم حق دارند و هم ندارند. واقعا نمیدونم چطوریه!
تبرک ؟؟!!!!!!!!
انقدر سبز بود که برقش چشمامو زد.
-----------------
راستش سوده جون من با دیدن این جور صحنه ها تنم می لرزه . نهایتش بین جنگ عقل و دلم این دلمه که پیروز میشه میگم به جهنم نیت من که بخششه اون باید بعدا جواب بده اگه دروغ گفته باشه .
از این بدتر کودکان زیر یک سال که به پشت مادران معتاد بسته شدن تو پمپ بنزین ها منو آزار میده . منظورم تو جاده هاست . تو گرمای هوا !
من اگه احساس کنم که دروغ میگن اصلا کمکشون نمیکنم ولی اگه باورم بشه که واقعا نیازمندن خیلی کمک میکنم.
سلام
بهار هم سوار مترو شد بیا بخون
الهییییییییییییییییی.
منم یه هفته پیش دیبا رو بردم ... اصلا دوست ندارم همچین جاهای شلوغی ببرمش ...ولی یه مسیر نمیتونستم با ماشینم برم و مجبور شدم که سوار مترو بشیم ... دیبا کلی ذوق کرد .. بچه ندبد بدیدم !
سلام
آدرس وبلاگتون رو نذاشته بودین تو خرمالو...
منم مث شما فکر میکنم و تخیل میکنم ...آدمای روزبه دیوونه نیستن..
تنهان ، غریبن ، تو یه دنیای دیگه هستن که واقعن خیلی روزا دوست دارم به جای دنیایی که الان توش هستم اونجا بودم...
و اینکه کیییییییییییففففف کردم دیدم لینک خرمالو اول لیست پیوندهاتونه ...
حالا خود تقی میاد واستون کامنت میذاره و تشکر میکنه ...
ارادتمند...
خیلی خوشحالم کردید که بهم سر زدید .
از روزبه نگو که فقط مظلومیت و سادگیو توش میبینم .
منتظر تقی هم هستم.