دختر کوچولوی من

 

عزیزم دخترم

تو نازنین زیبا و دوست داشتنی بزرگ شده ای       مدرسه میروی      

  و چند روز دیگر هفت ساله می شوی.

 

دخترم هدیه خداوندی من         دوستت دارم و ارزویم این است که در زندگیت همیشه شاد باشی.

 

 

 

دایانا خانم و کلاس زبان انگلیسی

 

دخمل گل مامان از مهر گذشته مهد دو زبانه میره و خب کلی هم پیشرفت کرده و باعث خوشحالی مامان و باباشه.

اما خب این وسط گاهی اوقات یه اتفاقات خنده داری هم پیش میاد وقتی نوگل مامان و بابا میخواد جمله بسازه مثل دیروز که دایانا می خواست این جمله رو بخونه:

My dad is eating an apple pie

 اما به جاش این جمله رو گفت:

My dad is an animal

 

اونوقت بود که من و باباش از خنده روده بر شدیم. البته این خندیدن ها عاقبت بدی داره چون حسابی دایانا خانم که بهش برخورده بود من رو از مشت و دندوناش به فیض رسوند.

اما الانم که یادم میاد خندم میگیره.

خب دیگه پیش میاد. به هر حال دایانا هنوز خیلی کوچیکه و نمیشه خیلی ازش انتظار دقت بالایی داشت.

 

دختر گل مامان پنج ساله شده

گل مامان


عزیز دلم...... دختر گلم 27 فروردین امسال پنج ساله شد.

اما مامان اینقده گرفتار بوده که نتونسته هیچی برای دختر گلش بنویسه.


گل مامان.... خیلی توی یادگیری انگلیسی پیشرفت کرده ..... ضمن اینکه که خیلی هم دختر خوب و حرف گوش کنی شده.


قراره هفته دیگه با تاخیر تولدت رو توی مهد جشن بگیریم، امسال مامان یک کار جدید کرده و برات یک کلیپ تولد درست کرده که خودت خیلی خوشت اومده.


می بوسمت گلم و برای آرزو میکنم که سعادتمند باشی.


دوستت دارم نازنینم.

اینم چند تا عکس جدید دخمل مامان

با کلی تاخیر...... تقویم 90 دایانا




 
 
>
 


برای گل زندگیم دایانا

دخترم..... گلم...... عزیزکم....


مدتهاست برات چیزی ننوشتم..... فرصتش پیش نیومده..... تو خیلی بزرگتر شدی .... خانم شدی..... خیلی رفتارهات بهتر شده و مامان از دستت راضیه.....


آخر هفته پیش که خونه مامانی بودیم دوچرخه سواری رو هم یاد گرفتی....


شاید امروز یکی دو تا از عکسای جدیدت رو بذارم.... حالا تا بعد.

 


تولد چهار سالگی خانم کوچولو

اینم عکسای تولد دختر گلم



تولد تولد تولدت مبارک

دختر گلم دایانا


عزیز دلم امروز تو هدیه خداوندی زیبا و دوست داشتنی چهار ساله شدی.....


چهار سال از اولین روزی که در آغوشت کشیدم و سرشار از حس مادری شدم میگذرد و من تا همیشه عاشقت خواهم ماند و به خود میبالم که مادر هستم و مادر توام.


دوستت دارم و از خداوند مهربان عمری سرشار از عشق، صفا و موفقیت ارزو دارم.

دایانا در فصلی نو از زندگی

   عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

دختر گلم

مدتهاست نتونستم برات چیزی بنویسم..... اخه خیلی درگیر بودم.....

 

قصه  جدید اینه که ما برگشتیم کرمان و تو گل زندگیم از ۲۲ آذرماه رفتی مهدکودک......

 

خیلی نگران بودم که ممکنه تو دلتنگی مامانی رو بکنی یا از مهد خوشت نیاد ولی تو عزیزم خیلی خوب با شرایط کنار اومدی و خیلی بزرگتر از سنت و خانمانه رفتار کردی....

 

میتونم بگم اصلا ما رو سر این مساله اذیت نکردی..... دخترم خانم شده دیگه خداروشکر از مهدت و خاله ندا هم راضی هستی.....

 

اخر هفته پیش که رفته بودیم خونه مامانی....

 

اقای مغازه دار همسایه ازت پرسید دایانا چیکار میکنی میری مهدکودک.....

 

گفتی آره مهدش خوبه.... اسمش مهرآفرینه..... من میرم مهدکودک .... مامانم میره دانشگاه...

 

مامان قربونت بره که اینقده خوب و مهربونی.....

 عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

من اینجا یخورده گرفتارترم .... اخه باید مرتب پخت وپز کنم ... ناهار فردا ..... شام شب.... خلاصه که کمتر وقت میکنم باهات بازی کنم عزیز دلم....

دیشب بهم میگی مامان بیا دیگه............... بیا باهم پازل درست کنیم.....

 

دوست دارم عزیز دلم و برات ارزوی بهترین چیزها رو دارم.

 

امیدوارم خدا به من ...تو و بابات سلامتی و طول عمر بده تا بتونیم حامی هم باشیم.

 

 بهاربيست                   www.bahar22.com

تولد امام رضا و سفر دوم دایانا به مشهد

 

 

دخترم بازم خداوند توفیق زیارت آقا اما رضا رو بهمون داد. اونم در روز تولد ایشون.

 

خب مسافرت بدک نبود. اگر چه شلوغ بود و تو هم مریض شدی اما بالاخره زیارت بود و شارژ معنوی.

 

روز اخر موقع خداحافظی میگفتی.... امام رضا به امید دیدار زود زود...

 

ایشالا دوباره به زودی نصیبمون بشه.

 

 

 

دختر گلم ...زندگی با وجود تو زیباست

 

عزیزم .... دخترم

خداوند بزرگ رو شکر میگم که تو کوچولوی نازنین رو به من هدیه کرد و منو لایق حس خوب مادر بودن.

عزیزم دخترم

من با تمام وجودم .... دوستت دارم ....

بعضی وقتا میای توی چشام خیره میشی و میپرسی : مامان دوسم داری؟ و من در جوابت میگم مامان تو رو خیلی دوست داره و تو میگی یه عالمه ... هر چی بگم بازم کمه  ...جمله ای که من گفتم و تو یاد گرفتی...

عزیزم مامانی یک هفته ای است که با بابایی رفتن کربلا.... و چون سرکار خانم دیگه مهد هم نرفتن .. نگهداری از تو روزها که من سر کارم یخورده سخت شده...

مخصوصا با این معضل گردن درد مامان و فیزیوتراپی ... باید هر روز یه جایی بذارمت.

شبا که میخوابیم منو سفت بغل میکنی و میپرسی مامان فردا پیش من میمونی و من برای اینکه ناامید نشی معمولا میگم به امید خدا.

اونوقت تو میگی میخوام سفت بگیرمت که نری دانشگاه...

مامانی من از خدامه که پیش تو بمونم .... ولی بزرگ که بشی میفهمی که چاره ای نداشتم و باید میرفتم.

دخترکم...

زندگیم با وجود همه سختی ها با داشتن توست که زیباست .... زندگی با عشق به توست که مفهوم واقعی خودش رو داره.

و خداوندا چه مهربان بودی که منو لایق مادر بودن کردی.

سپاسگزارم.