می نویسم که یادم بمونه ... .

رسم عاشقی در این است که عاشق به تمام مظاهر معشوق دل ببندد و او را در هر لباسی که میبیند تقدیس کند .

می نویسم که یادم بمونه ... .

رسم عاشقی در این است که عاشق به تمام مظاهر معشوق دل ببندد و او را در هر لباسی که میبیند تقدیس کند .

یادم باشه ...

یادم باشه که فردا برم پستخونه و بسته ارسالی تحویل بگیرم.

یادم باشه فردا باید 400 تا ظرف یه بار مصرف برای نذریمون بخرم.

یادم باشه که از داروخانه داروهامو بگیرم.

یادم باشه فردا شب که خواستیم بریم خونه حمید اینا 2 تا بسته بزرگ کاکائو بخریم.

یادم باشه سی دی رضوان بهش پس بدم.

یادم باشه بنویسم که تو مترو یه پسر بچه 4 ساله دستمال کاغذی میفروخت !

یادم باشه بنویسم که امروز از یه دختر معلول جسمی تو مترو عروسک خریدم !

 

دو تا داداش کوچولو یکی 7 ساله و اون یکی 4 ساله دارن کار میکنن. میان تو مترو و خورده ریز میفروشن , هر دوشون کلاه و شال گردن داشتند و پشتشون یه کیف کوله نا مرتب بود ,  لباسهای خاکی , کتونی پاره پوره تو پاشون بدون جوراب. تو دستهاشون دستمال کاغذی با فال حافظ بود. کوچیکه فقط میخندید ! نمیدونست که دنیا داره باهاش چکار میکنه . حتی بلد نبود حساب کتاب کنه .

نمیدونم پدر و مادرشون قدرشون میدونن ؟؟!! نمیدونم پدر و مادرشون کی هستن و اون موقع شب که اونها با التماس از مردم میخواستند دستمالهاشونو بخرن , اونها چکار میکردن ؟؟!!

کاش میدونستم!

حتی نمیدونم اون دختر 16-17 ساله معلول که امروز دیدم و عروسک میفروخت کی هست ؟؟؟ چرا کار میکنه ؟؟؟ من نمیگم کار کردن بده ولی اون دختر نمیتونست خوب حرف بزنه. دهنش کج بود. دستهاش کج مونده بود. بعد از کلی سر و کله زدن من و چند نفر دیگه باهاش با هزار بد بختی فهمیدیم که عروسکهاشو چند میفروشه.

ما نباید بگیم ما صاحب بچه هامون هستیم.

اونها خودشون صاحب حق هستند. اونها حق دارن از زندگی و از کودکیشون لذت ببرن.

بچه های بی گناه !

من با دیدن این بچه ها نمیتونم شاد باشم. با دیدنشون نمیتونم بغض گلومو قورت بدم.

دلم میخواد فقط بدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای من این " یادم باشه ها " خیلی مهمه.

امیدوارم هممون به اندازه خودمون یه باری از رو دوش این آدمها برداریم .

لذت ببریم از شاد کردن یه بچه مظلوم و محروم.

نظرات 4 + ارسال نظر
مثل هیچکس پنج‌شنبه 3 دی 1388 ساعت 05:18 ق.ظ http://paaeez.loxblog.com

و ما فقط می توانیم امیدوار باشیم

تمام سهم ما از زندگی همین است

حق با تو هست .
کنار امیدواری من تلاش هم اضافه میکنم.

آزاده پنج‌شنبه 3 دی 1388 ساعت 09:12 ق.ظ

یه متولد زمستونی به یه متولد پاییز میگه: رسیدن و دیدن بهار، برای من که متولد زمستونم و بعد از زمستون، بهار میاد، یه رویا نیست.. بلکه حقیقته.. اینو به متولد پاییز میگه.. چون متولد پاییز ، بعد از زردی و سردی ، روزای سردتر و بدتر رو تجربه میکنه.. و فکر میکنه بهار، یه رویاست که هیچوقت حقیقت پیدا نمیکنه..

آزاده جون
تفسیرت خیلی قشنگ بود.
دو زاری افتاد !!!

زهرا پنج‌شنبه 3 دی 1388 ساعت 08:14 ب.ظ


نذرت قبول خانمی
قسمت نبود انگار
خیلی مهربونی !

ممنون.
فرصت زیاده. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
خوش بگذره.

آزاده چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 11:09 ب.ظ

خدا بیامرزدشون.. کسی که فقط خودش بود..
سوده جون خوشحالم که حس خوبی از خوندن نوشته هام داری..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد