-
رویای الهام
جمعه 2 مهر 1389 01:43
چرا اینجوری ؟ مرگ حقه ولی خونواده الهام میتونن این داغ سنگین تحمل کنن ؟ چرا مردم رحم و مروت یادشون رفته ؟ چرا بعضی ها سر بریدن و خفه کردن آدمای دیگه براشون مثل آب خوردن میمونه ؟! الهام خیلی جوون بود و مستحق این نبود که جلوی دختر 5 سالش چاقو بخوره و خفه بشه . صوفیا خیلی کوچیکتر از اینه که تا مرز مرگ چاقو بخوره و این غم...
-
مترو نگو شهر فرنگ بگو
پنجشنبه 18 شهریور 1389 01:19
باورتون نمیشه دیروز تو مترو چی دیدم ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! ساعت ۸ شب بود و واگن خانمها خیلی خلوت بود ولی قسمت آقایون پر بود.... به صدای یه زنی که ناله میکرد و میگفت که بچه مریض داره و فلجه و اینا رومو برگردوندم .........وای خدای من .... زنه یه دختر هیکلی ( ۱۰ برابر من بود ... از بس چاق بود ) گذاشته بود رو ویلچر و آوردش تو...
-
شکر خدا
جمعه 12 شهریور 1389 01:46
خدایا شکر به خاطر این همه مهربونیت ... خدایا شکر به خاطر همسر خوبی که بهم دادی ... خدایا شکر به خاطر بچه سالم و باهوشی که بهم دادی ... خدایا شکرت به خاطر پدر و مادر مهربون و دلسوزی که دارم ... خدایا شکرت به خاطر خواهرهای عزیزی که دارم ... خدایا شکرت به خاطر زندگی خوبی که نصیبم کردی ... خدایا شکرت که سالمم ... خدایا...
-
مار زدگی
چهارشنبه 3 شهریور 1389 02:48
* دیشب خیلی دیر خوابیدم و صبح هم زود بیدار شدم و دیبا رو بردم کلاس , بعد از کلاسش گفتم که :" مادر جان موافقی با هم بریم بنزین بزنیم ؟ آخه ماشین فلک زده دو روزه داره با چراغ روشن بنزین خودشو میکشه ولی من حال ندارم که نیاز ماشین براورده کنم ! دیبا هم از خدا خواسته (مثل خودم ) اکی داد و رفتیم پمپ بنزین , تو راه هم...
-
این شبها
چهارشنبه 13 مرداد 1389 02:16
- اول از همه از خدای مهربونم تشکر میکنم که بهم نیرو داد بیام سراغ وبگردی .. مرسی خدا ..دوست دارم. - سرمون بسی شلوغه .. عمه بازی واین صوبتا ... با ورود اجنبی ها هم که بساط دید و بازدید بسیار رونق میگیره مخصوصا محل اسکانشون خونه پدرت باشه ..... در کل روزهای خوبیه که در سال نهایتا 3 بار تکرار بشه ......پس باید قدر این...
-
شب نوشته من
سهشنبه 15 تیر 1389 04:17
خدا رو شکر که جدیدا بیشتر از قبل مفید تشریف دارم ! چند شبیه که دوباره " دزد گیر شبونه " شدم... شبها تا بوق سگ ( با عرض پوزش ) بیدارم و مطمئنا اگه دزدی قصد مال ما یا قاتلی قصد جان ما را بکند بنده همسر گرامی را مطلع میکنم و جون خودمونو نجات میدم و اونوقت میشم " پتروس فداکار " . ********************...
-
South Africa
یکشنبه 13 تیر 1389 01:38
آرژانتین هم که گل کاشت
-
یاسمن
یکشنبه 13 تیر 1389 01:36
امروز تولدش بود ... 12 سالش تموم شد... باورم نمیشه که یاسمن انقدر زود بزرگ شد ... بعد از 6 سال دیدمش ...ماشالله خانمی شده برای خودش . بدون اطلاع رفتیم خونشون .. خونواده پدریش جشن خیلی کوچیکی براش گرفته بودن .بر خلاف انتظار حمید , خیلی استقبال گرمی از ما کردن و حتی گفتن که چرا سالهای قبل نیومدید به دیدن یاسمن ! وقتی...
-
World Cup
شنبه 12 تیر 1389 00:45
بسیار حیف که برزیل باخت !!! عیب نداره من هم طرفدار برزیل هستم و هم آرژانتین ... فعلا امیدمون به آرژزانتینه .
-
هراس مرگ
دوشنبه 7 تیر 1389 00:06
دیشب ساعت ۳:۳۰ تا ۴ , حس مرگ بهم دست داده بود ! حسی که میگفت احتمالا تا 2 ساعت دیگه خواهم مرد و انقدر این حس بهم نزدیک بود که واقعا حالم بد شد ! تپش قلب .. بند اومدن زبان .. منگ شدن .. سنگینی سر .. خدا خیرش بده , همسر جان انقدر نصفه شبی حرفهای چرت و پرت گفت که من بخندم و حواسم پرت بشه تا شاید حس مرگ گورشو گم کنه و بره...
-
از حال و روز ما...
جمعه 28 خرداد 1389 01:25
در حال امتحان دادم هستم... سعی میکنم که حسابی بخونم. - بعضی استادا اصلا بهشون نمیاد که استاد باشن ... مثل یکی از این استادای ما ..(استاد درس عمومی).. عین گاگولا بود... موقع امتحان رفتیم سر جلسه و بچه ها میگن که :"سوده , 14 تا سوال خوندی ؟" من هم از دنیا بی خبر با یه دهن بسیار باز ..چشمهای نگران و گرد شده...
-
نکته های کوچک زندگی
جمعه 31 اردیبهشت 1389 01:43
وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار. یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد. هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی. یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس...
-
سخنانی ارزنده از دکتر علی شریعتی
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1389 15:27
نان دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم. مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم. فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن ... اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی....
-
راستی چرا من اینقدر خسته ام ؟
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:18
> راستی > چرا من اینقدر خسته ام؟ > الان حدود ۱ سال است که > خیلی خسته ام و این هفته آخر هم که > دیگه دارم از پا می افتم. چرا ؟ > همیشه فکر می کردم کمی تنبل ام > اما حالا دقیقا حساب کرده ام و > متوجه شده ام که خیلی کار می کنم . > ببینید ما توی > > ایران ۷۲ میلیون جمعیت > داریم که ۱۳...
-
پیامی از سوی خدا
سهشنبه 17 فروردین 1389 00:38
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود . همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم . دلتنگی هایت را از خودت بپرس . و نگران هیچ چیز نباش ! هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است ! اما من نمی خواهم تو همان باشی ! تو باید در هر زمان بهترین باشی . نگران شکستن دلت...
-
اهم اخبار
شنبه 14 فروردین 1389 00:17
من چون آدم تقریبا کم حرفی هستم , نوشتن زیاد هم برام سخته . فکر میکردم که تو ایام عید بتونم بیشتر از قبل بنویسم ولی دقیقا برعکس شد ولی عیب نداره در عوض با بغل بغل خبرای خوش اومدم . باید عرض کنم که به دلیل حضور یکی از عمه خانمهای عزیزم که از سرزمین اوباما به وطن عزیزشان تشریف فرما شده اند و مثل همیشه محل اقامتشون...
-
بهار
شنبه 29 اسفند 1388 00:38
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست , همه جا پر شد از بوی خدا , همه جا آیت اوست .
-
گوش کن !
یکشنبه 23 اسفند 1388 23:20
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند...
-
ما آمدیم ...
چهارشنبه 5 اسفند 1388 14:27
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا...
-
بایدها و نبایدهای سه گانه زندگی
یکشنبه 25 بهمن 1388 22:43
Three things in life that are never certain سه چیز در زندگی پایدار نیستند Dreams رویاها Success موفقیت ها Fortune شانس Three things in life that, one gone never come back سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند Time زمان Words گفتار Opportunity موقعیت Three things in human life are destroyed سه چیز در زندگی انسان را خراب می...
-
آخر و عاقبتم چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 10 بهمن 1388 17:44
- قبلا حدس میزدم که وقتی پیر شم به احتمال خیلی زیاد آلزایمر میگیرم !خیلی چیزها از قدیم یادم نمیاد . البته همچین هم اوضام خراب نیست که فک کنید مثلا یادم نمیاد که اسم مامان بزرگم چیه یا تاریخ عروسیم کی بود ! چیزهای خیلی جزئی گاهی فراموش میکنم. حالا حدودا مدت 2 ماهیه که یه مریضی جدید گرفتم . نمیدونم اسم بیماریم چیه ؟...
-
خدا ! جوجوی من در پناه تو شاد باشه .
دوشنبه 5 بهمن 1388 00:08
فکر نمیکردم بتونم به این زودی تصمیم به این مهمی بگیرم . طبق برنامه ریزی خودم دیبا باید وقتی که 4 سالش تموم میشد بره مهد ولی یه شبه نظرم عوض شد و فکر میکنم که الان مهد برای دیبا خوبه . خودش هم دوست داره که بره مهد و با دوستای جدید بازی کنه. الان داشتم وسائل مورد نیاز فردا رو براش آماده میکردم که بذارم تو کیفش . یه لحظه...
-
برقص
شنبه 26 دی 1388 01:39
زندگی کوتاه هست , قواعد را بشکن , سریع فراموش کن , به آرامی ببوس , واقعا عاشق باش , بدون محدودیت بخند و هیچ جیزی که باعث خنده ات میگردد را رد نکن . و بدان هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی ,از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد.
-
چیزهای کوچک زندگی The little things of life
سهشنبه 22 دی 1388 00:40
After Sept. 11th one company invited the remaining members of other companies who had been decimated by the attack on the Twin Towers to share ! their available office space بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان...
-
او
یکشنبه 20 دی 1388 01:04
دوست دارم به خاطرش , که مدتیه ذهنمو مشغول کرده اینجا بنویسم تا با باز کردن این صفحه باز هم به یادش بیوفتم .
-
باران
جمعه 11 دی 1388 00:23
باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه باز می آید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمی دانم ، نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست نمی فهمم کجای اشک یک...
-
سرزمین من کی غم تو را سرود ؟!
پنجشنبه 10 دی 1388 01:20
به نام ایزد ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من ای ز تو هستی گرفته ریشه ام نیست جز اندیشه ات اندیشه ام آرشی داری به تیر انداختن دست بهرامی به شیر انداختن کاوه آهنگری ضحاک کش پتک دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب تا نبیند دشمنت هرگز به خواب...
-
یادم باشه ...
چهارشنبه 2 دی 1388 01:17
یادم باشه که فردا برم پستخونه و بسته ارسالی تحویل بگیرم. یادم باشه فردا باید 400 تا ظرف یه بار مصرف برای نذریمون بخرم. یادم باشه که از داروخانه داروهامو بگیرم. یادم باشه فردا شب که خواستیم بریم خونه حمید اینا 2 تا بسته بزرگ کاکائو بخریم. یادم باشه سی دی رضوان بهش پس بدم. یادم باشه بنویسم که تو مترو یه پسر بچه 4 ساله...
-
پائیز
چهارشنبه 25 آذر 1388 16:07
آری , زندگی را با برگ زرد درختان سپری کردم. آنان بودند که برای زندگی عطش آلودم خود را زیر پای عابران مینهادند تا برایم موسیقی از جنس خودشان بنوازند. آری , می ستایم پائیز را , چون مردن برگها همچون شعر من است.
-
یه توصیه ریزه میزه !
دوشنبه 23 آذر 1388 01:55
میدونم که همتون خیلی خوب میدونید که بچه ها برای باز کردن یه هدیه چه ذوق و شوقی دارن مخصوصا اگه اون هدیه برای تولدشون باشه .انتظار برای گرفتن یه کادو , بخصوص اگه با یه کاغذ رنگ ووارنگ شاد پیچیده شده باشه ,برای اونها خیلی شیرینه. من همیشه برای تولد بچه ها سعی میکنم یه اسباب بازی یا لباسی چیزی بخرم. تقریبا 3 ماه پیش تولد...